حال ما این روزها خوب نیست؛ هنوز شیرینی لغو تحریم‌ها و هم‌دلی آحاد مختلف مردم در به کرسی نشاندن این شعار که به عقب باز نمی‌گردیم» در دو انتخابات مجلس شورای اسلامی و ریاست‌جمهوری زیر زبانمان جا خوش نکرده بود که هم در عرصه خارجی و هم در داخل با موانع شدیدی مواجه شدیم. از بد حادثه یا خوب آن! از سال‌ها پیش از انقلاب ۵۷، هر چهار سال یک بار، یک چشم‌مان باید به انتخاب رییس‌جمهور خودمان باشد و چشم دیگر به شخصی که قرار است مستأجر جدید کاخ سفید شود. این بار قرعه به نام دونالد ترامپ افتاد. از روندی که در کمپین انتخاباتی ایشان شروع شده بود می‌شد حدس زد که چه آینده‌ای در انتظار توافق هسته‌ای و لغو تدریجی دیگر تحریم‌ها خواهد بود. شد آنچه نمی‌خواستیم. تحریم‌های قبلی برگشت، توافقات جدید در حوزه‌هایی همچون خرید هواپیما، انرژی و خودرو بر هم خورد، سرمایه‌گذارانی که مایل به سرمایه‌گذاری در ایران بودند نیز یکی یکی چمدان‌هایشان را بستند و عطای ایران را به لقای واشنگتن بخشیدند! ما ماندیم و غمی کهنه؛ تحریم و باز هم تحریم.

چشممان به کاهش ارزش پول ملی‌مان بود و افزایش قیمت‌ها. از قیمت نان بگیر تا مسکن و خودرو و حتی پوشک! تحریم که برایمان عادت بود؛ ولی هیچ‌گاه نخواستیم به فساد و ناکارآمدی عادت کنیم؛ نمی‌شد که عادت کنیم. خواستیم به غم نان و کار اعتراض کنیم، به حاشیه کشانده شد، بارها خواستیم خط‌کشی کنیم ولی نشد. ته‌مزه‌ی تلخی بر زبان‌مان نشست.

فشار خارجی به همراه ناکارآمدی در دستگاه‌هایی که مسئولیت‌شان بسته به رأی ما بود، بر موج نیتی‌ها افزود. ما که به تحریم و تورم عادت داشتیم، می‌خواستند که به فساد هم عادت کنیم. صبر کردیم تا بلکه اوضاع اقتصادی بهتر شود، نشد، ما به فساد عادت نمی‌کردیم و نمی‌کنیم.

در تصمیمی که سوالات بسیاری را هنوز بی‌پاسخ گذاشته است قیمت بنزین چند برابر شد، گروه‌هایی که پیش‌تر به کف خیابان آمده بودند و معترض سرنوشت پا در هوایشان، باز هم به خیابان‌ها آمدند، اغتشاش شد، اغتشاش‌ها سرکوب شد، سکوت شد، ولی به سوالات پاسخ داده نشد. ما رأی دادیم تا حساب و کتاب‌مان نه در کف خیابان و عربده‌ها وآتش و خون گفته شود، ما رأی دادیم که مطالبات‌مان از راه‌های قانونی پیگیری شود و پاسخ داده شود. مجلس در این مسیر از مهم‌ترین ارکان بوده و هست.

فشار اقتصادی در فاز اولش که نتوانست به اهدافش در اغتشاشات گسترده و تغیر حکومت برسد وارد فاز بعدی‌اش شد؛ ترور. بر طبل جنگ کوبیده بودند و دیدند که نمی‌شود؛ هم به دلیل دیپلماسی مبتنی بر سه اصل عزت، حکمت و مصلحت و هم با قدرت نظامی و خطوط بازدارندگی که ایجاد کرده بودیم. یکی از فرزندان ایرانمان را در خاک کشور همسایه ترور کردند. فرزندی که وصیت کرده بود بر سنگ قبرش تنها بنویسند سرباز. نه یک کلمه بیش و نه کم.

بسیاری از همان مردمی که معترض به اوضاع و احوال‌شان بودند، برای خاک‌سپاری فرزندشان آمدند؛ حال‌شان خوب نبود، حال‌مان هنوز هم خوب نیست. چند روز بعدش با انتقامی که می‌تواند در تاریخ ابرقدرتی آمریکا همواره به یادگار بماند، تلخ‌کام شدیم، پیش‌تر که فرزند سربازمان را از دست داده بودیم، این‌بار فرزندان‌مان را از دست دادیم. اشک ریختیم و غصه خوردیم که گفتند به اشتباه موشک خودی به هواپیما اصابت شده؛ و آه از غمی که تازه شود با غمی دگر .

مردم ایران در تمامی این سال‌ها و تاریخ خود نشان داده‌اند که مردمی صبور هستند و مقاوم؛ ولی اشتباه آن جاست که این صبر به انفعال تعبیر شود. دل ما خون است، به چندین و چند دلیل؛ از جمله:

به سوالات و ابهامات بسیاری که هر کدام‌شان تیری بوده بر اعتماد این مردم، پاسخ داده نشده است.

آنانی که با رأی گسترده‌ی مردم به قدرت رسیدند چه در مجلس و چه دولت، پاسخگوی عملکرد ضعیف خود نبودند و نیستند.

رد صلاحیت گسترده در بسیاری از حوزه‌ها به گفته رییس‌جمهور باعث شده که انتخابات در چند ده حوزه، بدون رقابت معناداری انجام گیرد.

و اما چرا انتخابات؟

انقلاب اسلامی با نام الله و با حضور حداکثری ملت آزاده ایران، خواهان مردم‌سالاری دینی و رهایی از سلطه بیگانه بود و از همین‌روی انتخابات در نظامی برآمده از اسلام که در آن مردم از حق تعیین سرنوشت برخوردار باشند، تا بدین حد مورد اهتمام قرار گرفته است. بنا بر قانون اساسی کشورمان، حکومت برآمده از خواست و اراده مردم و مسئول در برابر مردم باید باشد. بی‌شک در این مسیر گاه زمین خورده‌ایم و گاه ندای شادی و پیروزی سر داده‌ایم، نه آن زمین خوردن از باب ندید گرفتن حق مردم در اصل انتخابات بوده و نه آن شادی از بابت رسیدن به تمامی اهداف. مسلماً در روند انتخابات و سازوکارهای اجرایی آن اشکالاتی بوده و هست، کمااینکه در دیگر کشورها و نظام‌های انتخاباتی نیز این‌گونه است؛ ولی آنچه مهم است تاکید بر حق مردم برای مشارکت در تعیین سرنوشت ی، اقتصادی و اجتماعی خویش از طریق صندوق ‌‌‌‌‌های رای است.

حکمرانی خوب امری است که نه فقط از بالا به پایین؛ بلکه از مردم و مطالبات مردمی آغاز می‌شود. از نقاط عطف این مطالبه‌گری برای حکمرانی خوب، انتخابات است و پارلمان (مجلس) نماد برتر و والای آن. اینکه مجلس در رأس امور است، نه یک شعار بلکه باید سرلوحه تمامی تصمیمات کلان و جزء مملکت قرار گیرد.

با این پیشینه، دلایلی چند می‌توان آورد که مشارکت در انتخابات، نفعش بیش از دیگر ادعاهاست:

۱. رأی دادن حق ماست

برای این حق، خون‌ها ریخته شده، از صوراسرفیل‌ها تا میرزا کوچک خان‌ها. کسی را بابت رأی ندادن محاکمه نکرده و نمی‌کنند، امتیازی هم به رأی‌داده‌ها قائل نمی‌شوند که احیانا برای ندادنش محرومش کنند.

۲. عدم تأثیر رأی ندادن

بسیارند افرادی که فکر می‌کنند رأی ندادن یعنی نه گفتن به رویه موجود؛ اما برای چنین تأثیری آماری هم ارائه شده است؟ آیا این معترضان خاموش را کسی هم به یاد می‌اورد؟ کسی می‌داند که نفر اول انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی در تهران به زحمت به اندازه نفر آخر انتخابات دوره ششم در پایتخت رأی آورده بود؟ آیا این اختلاف ارا در تصویب قوانین تأثیری داشته؟ قوانینی که من و شما هر روز با آن‌ها درگیر هستیم. در کشورهای خارجی چطور؟ در دموکراسی‌های به اصطلاح آزاد. آیا می‌دانید که در سال ۱۹۹۶ تنها ۴۹ درصد از واجدین شرایط در انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات متحده شرکت کردند و از این بین هم تنها نیمی به بیل کلینتون رأی دادند؟ این گزاره بدین معناست که بیش از ۷۶ درصد از مردم آمریکا مخالف ورود مجدد کلینتون به کاخ سفید بودند. آیا صدایشان شنیده شد؟ تأثیری داشتند؟

۳. حق تعیین سرنوشت جمعی

ما مردم ملل متحد»، این عبارت آغازگر منشور سازمان ملل متحد است. منشور سازمان ملل با نام مردمی آغاز می‌شود که نیک می‌دانیم هیچ‌کدام‌شان به خودی خود در فرآیند تصویبش نقشی نداشتند؛ بلکه این نمایندگانشان در دولت‌ها بودند که پای سند را امضا کردند. صدایی از مخالفین منشور در گوش تاریخ باقی مانده است؟ شرکت در انتخابات نه یک تصمیم فردی که تنها مؤثر در سرنوشت منِ نوعی باشد؛ بلکه انتخابی جمعی است و تأثیرگذار بر تمامی مردم.

۴. گشنگی نکشیدی که رأی دادن از یادت بره!

بر اساس یک فرض غلط، افرادی که در انتخابات شرکت می‌کنند موقعیت اقتصادی بالاتری نسبت به دیگر اقشار جامعه دارند. آیا این فرض جایی هم اثبات شده است؟ بله. بنا بر گزارشی از طرف مرکز آمار ایالات متحده آمریکا۱ نزدیک به هشتاد درصد از مشارکت‌کنندگان در انتخابات را افرادی با درآمد میانگین متوسط به بالای جامعه تشکیل می‌دهند. خب این یعنی کسانی که وضعشان بهتر است در انتخابات شرکت می‌کنند؟ خیر، این آمار را به یک متخصص آمار، کارشناس اقتصاد رفتاری و نیز جامعه‌شناس نشان دهید تا به شما بگوید که می‌توان این‌گونه هم دید: افرادی که نسبت به اوضاع خودشان حساس‌تر هستند، در انتخابات شرکت می‌کنند؛ چون می‌دانند که از راه‌های بهبود شرایط، انتخاب بین گزینه‌های رایگان حاکمیتی برای پیش‌برد امور است

ولی خب، با همه‌ی این تفاسیر که انتخابات خوب است و حقی است که در اختیار همگان قرار گرفته، این سوال هنوز برایمان هست که:

چرا من» رأی بدهم؟

۱. چون منافع صنفی خودم درگیر است.

هر کسی می‌تواند با توجه به شرایط و اوضاع و احوالی که درگیرش هست برای استفاده از حق خودش تصمیم بگیرد. شرکت یا عدم شرکت در انتخابات تصمیمی فردی است و خصوصی؛ ولی مؤثر در شرایط و زندگی دیگر افراد آن جامعه. شما فرض کنید در شهری کوچک، بسیاری از بازاری‌ها پشت کاندیدایی درآیند؛ وی که با حمایت گسترده‌ی بازاری‌ها به مجلس ورود کرده، خودش را نماینده همین قشر می‌شناسد و در هر تصمیم‌گیری سعی در برآورده کردن خواسته‌های این قشر دارد. همین مثال را برای دیگر اقشار چون پزشکان، کشاورزان و فرهنگیان هم می‌شود زد. صدای دیگر افراد که شرکت نکرده‌اند در لابی‌های مجلس و اتاق‌های وزرا شنیده می‌شود؟ شاید! انتخاب برای پیش‌برد خواسته‌هایتان هنوز با شماست. امر محتمل یا شاید!

۲. چون تأثیرش با دوام‌تر است.

یادم هست مصاحبه‌ای از سعید عزت‌الهی بازیکن اسبق تیم فوتبال ملوان و همچنین تیم ملی می‌خواندم که درش می‌گفت: شب‌هایی می‌شد که خانواده‌ام مهمانی دعوت داشتند ولی من نمی‌توانستم به مهمانی بروم؛ چون شب‌ها باید زودتر می‌خوابیدمسعید عزت‌الهی درواقع بین دو انتخاب، یکی شادکننده و لذت‌بخش و دیگری کسل‌آور، دیگری را انتخاب کرد. چرا؟ چون اثرش دوام بالاتری خواهد داشت. انتخاب‌هایی چون عدم مشارکت در انتخابات شاید برای یکی دو ماه سرتیتر اخبار مختلف قرار گیرند، حاشیه‌هایی هم ایجاد شود؛ ولی عمرش چقدر است؟ باز آش همان آش است و کاسه همان کاسه. یکی دو ماه در برابر چهار سال.

نتیجه: کاری کنید که اثرش ماندگارتر است

۳. چون به دموکراسی معتقدیم.

دموکراسی مسکن نیست، باور و اعتقاد است. دموکراسی تنها میتینگ و اعتراض و راهپیمایی نیست؛ که اگر بود مشروطه به رضاخان ختم نمی‌شد! دموکراسی مشارکت در فرآیندها، از کلاس درس و خانواده تا بالاترین سطوح حاکمیتی است؛ اگر به اصل انتخاب از سوی مردم معتقد هستید، پس شرکت در انتخابات (حتی در شرایط سخت) می‌تواند بهتر از عدم مشارکت، شما را به خواسته‌هایتان نزدیک کند. از فراکسیون اکثریت (امید) در مجلس دهم ناراضی هستیم ولی قدمی ندیدیم که در جهت سد کردن دموکراسی برداشته باشند. شاید بگویید که این بسنده کردن به حداقل‌هاست؛ بله، شما راه بهتری سراغ دارید؟ مشتاق‌ایم بشنویم.

۴. چون به تحریم در تحریم علاقمند نیستم.

تحریم‌های خارجی به اندازه کافی نفس مردم را تنگ کرده و کمتر کسی است که از این جریان آسیب ندیده باشد؛ پس چرا خودمان با دستان خودمان در همان جناحی قرار گیریم که خواست تحریم‌کنندگان خارجی است؟ شرکت در انتخابات می‌تواند گزینه رایگانی باشد برای آانکه صف خودمان را از صف ویرانی‌طلبان و حامیان تحریم در کاخ سفید جدا کنیم.

۵. چون به اصلاحات از درون معتقدم.

اصلاح از درون را در حال حاضر تنها راه برون‌رفت از مشکلات عدیده‌ای چون فساد و ناکارآمدی می‌دانیم؛ اگر بخواهیم به این اصل پایبند باقی بمانیم، سنگ اول تن دادن به آرای مردم است. خسته هستیم و دل‌چرکین، درست، ولی نقطه مقابل گفتمانی که مایل به اصلاح از درون است، جز انحصارطلبی و گاه خشونت نبوده. نقطه مقابل این راه همان است که به دوگانه مقاومت یا دیپلماسی معتقد است. شما به چه چیزی معتقدید؟ خشونت یا اصلاح آرام؟

برآمد سخن

من رأی می‌دهم چون به نظارت بر نهادهای قضایی و امنیتی باور دارم.

من رأی می‌دهم چون خواهان مشارکت تمامی اقشار جامعه با هر زبان، جنسیت، قومیت و مذهبی در فرآیند تصمیم‌گیری کشور هستم.

من رأی می‌دهم چون به حقوق بشر به ذات قانون انسان بماهو انسان و حقوق شهروندی معتقدم.

من رأی می‌دهم چون خواهان باز شدن فضای فرهنگی در کشور و پرهیز از تک‌صدایی در رسانه‌ها هستیم. ما مخالف هتاکی در تریبون‌های رسمی رسانه ملی و سانسورهای سلیقه‌ای در کتب و نشریات هستیم.

من رأی می‌دهم چون به انتقال قانونی و مردمی قدرت اعتقاد دارم.

و

برای این‌ها و بیش از این‌ها، انتخابات تنها راه است.

.
 

1. 

https://www.census.gov/


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها