همهجا از بازگشتِ قاتلِ زنجیرهای به شهر حرف میزدند. کالبدشکافیِ جنازهها مشخص کرده بود که تمامیِ قتلها بین یازده الی دوازده شب رخ داده. سکوتی وَهم انگیز، شهر را دربرگرفته بود. پیرزن با دستی لرزان برای خود قهوهای ریخت، عکسِ همسرش را در دست داشت، تیکتاکِ ساعت پاندولی به سمت نیمهشب شروع به نواختن کرد، دوازدهمین نواختش را که به صدا درآورد، پیرزن مکثی کرد، نفسی به آسودگی کشید و قهوهاش را نوشید.
هنوز فنجان قهوه در دستش بود که صدای آرامِ قدمهای سایهای مبهم، از پشتِ سر به گوش رسید.
درباره این سایت